نِشسته ای سر سجاده روبروی خودت که خویش را بنِشانی به گفتگوی خودت شنیده ایم که از کعبه آمدی بیرون به جستجوی که بودی؟ به جستجوی خودت گشودن در خیبر عجیب نیست که تو گشوده ای درِ معراج را به روی خودت هر آن زمان که رسول از حَرای وحی آمد نفَس نفَس به مشامت رسید بوی خودت نظام رزم به هم میخورَد که دشمن تو فرار میکند از دست تو به سوی خودت تمام غصه ی تاریخ را نهان کردی شبیه بغض گره خورده در گلوی خودت برای آنکه بدانی چه کرده ای با ما بنوش جرعه ای ای دوست از سبوی خودت سیاه زلف تو شد لیله الرغائب ما ای آرزوی بشر چیست آرزوی خودت ؟   سید حمید رضا برقعی    
آخرین جستجو ها